برو به محتوای اصلی

رویای زندگی در طبیعت یا بیرون از شهر دارم!
رویای زندگی در طبیعت یا بیرون از شهر دارم!
23 عضو
8 مطلب

اگه توام یه وقتایی دغدغه‌ت اینه که خونه و زندگی رو جمع کنی و از شهر بزنی بیرون، اینجا از دغدغه‌هایی که باهاش روبرو هستی و نگرانی هایی که داری بگو، شایدم یه خانواده‌ی دیگه پیدا شد و همراه شد در این بیرون رفتن از شهر و کار راحتتر شد براتون!
اگر  هم جراتشو داشتی و این کارو کردی، از چالش‌ها و تجربه‌های این مسیر بگو!

امید یک پاسخ را پسندید
Discussion
امید سبزیاندوست‌دار آب
کاشف جوان سرزمین‌های کهن

آیا مهاجرت به روستا آسیب در پی داره؟

بازگشت به روستا و مهاجرت معکوس جریانیه که روز به روز طرفدارهاش بیشتر میشن و افراد بیشتری دوست دارند از شهر بزنند بیرون و زندگی در روستا رو شروع کنند و معمولا برعکس مهاجرت از روستا به شهر که نامطلوبه، مثبت تلقی میشه.

اما آیا واقعا یک جریان تماما سودمنده یا آسیب در پی داره؟ یک شهرنشین چیزی از فرهنگ، فنون و ترفندهای زندگی روستایی نمی‌دونه، شیوه‌های کشاورزی و تولید غذای بومی، آداب بومی، ابزارسازی و در کل سبک زندگی روستایی رو بلد نیست. آیا این واقعا بازگشت به روستاست یا بردن زندگی‌ شهری در ابعاد کوچکتر به روستا؟

آیا... (بیشتر)

نفیسه ۲ سال پیش پسندید
Post
امید سبزیاندوست‌دار آب
کاشف جوان سرزمین‌های کهن
بین شما اونایی که رویای رفتن و زیستن در روستا رو در سر می‌پرورونند ، اگر بگن همین پنج روز آینده دیگه تمام شرایط جوره و میتونید بار و بندیل رو ببندید و مهاجرت کنید به روستا و ساکن بشید ، میرید ؟

یا اینکه هنوز از لحاظ روانی آمادگیش رو ندارید؟ اگر حس میکنید این آمادگی رو فعلا ندارید ، به نظرتون دلیلش چیه ؟

آیا سن معینی رو برای خودتون مشخص کردید تا در اون سن مهاجرت کنید ؟ چرا ؟
شهره ۲ سال پیش پسندید
Discussion
امید سبزیاندوست‌دار آب
کاشف جوان سرزمین‌های کهن

تغییر نگرشی رو یادتون میاد که وقتی بهش فکر میکنید ، به عقب برگردید و به یاد ناآگاهی پیش از اون تغییر بیفتید و کمی احساس خجالت کنید از تفکر گذشته ؟

ما اینجا به گیاه شیرین‌بیان (که احتمالا اسمش به گوشتون خورده) میگیم مِجو /meju/ . وقتی خیلی کوچیک بودم حالم از این گیاه به هم میخورد . چرا ؟ چون وقتی بهش دست میزدم دستم چسبناک میشد و یه بو و مزه ی تلخ بدی میداد اصلا از ریخت این گیاه متنفر بودم . انقدر نفرت داشتم که گاهی وقتی میرفتم توی باغ ، با چوب و لگد میفتادم به جون مِجوها و همه ساقه‌ها رو آش و لاش و لهیده میکردم اما بازنده این جنگ آخرش خودم بودم . خسته و کوفته و عرق کرده توی تیغ آفتاب تابستون... (بیشتر)

نعیم ۲ سال پیش دیدگاه افزود
Post
اولین چیزی که برای سال‌های آینده می‌دونم، اینه که می‌خوام خارج از شهر زندگی کنم. می‌دونم سری تمرینا لازم که از قبل براش آماده بشم چون بلاخره عادت کردم به زندگی تو شهر اما نمی‌دونم دقیقا باید سراغ چه مهارت‌ها یا آمادگی‌هایی برم که با خیال راحت بتونم تو یه روستا زندگی کنم.