بازگشت به روستا و مهاجرت معکوس جریانیه که روز به روز طرفدارهاش بیشتر میشن و افراد بیشتری دوست دارند از شهر بزنند بیرون و زندگی در روستا رو شروع کنند و معمولا برعکس مهاجرت از روستا به شهر که نامطلوبه، مثبت تلقی میشه.
اما آیا واقعا یک جریان تماما سودمنده یا آسیب در پی داره؟ یک شهرنشین چیزی از فرهنگ، فنون و ترفندهای زندگی روستایی نمیدونه، شیوههای کشاورزی و تولید غذای بومی، آداب بومی، ابزارسازی و در کل سبک زندگی روستایی رو بلد نیست. آیا این واقعا بازگشت به روستاست یا بردن زندگی شهری در ابعاد کوچکتر به روستا؟
آیا سبک زندگی این شهرنشین به بافت فرهنگی روستا آسیب نمیزنه؟
شاید هم نه و بردن سبک زندگی شهری به روستا و تبادل این دو فرهنگ باعث شکلگیری فرهنگی جدید و مطلوبتر بشه. فرهنگی سنتی و آرام و در عین حال محیطزیستی، دارای پویایی و بهره بردن بیشتر از تکنولوژی.
نظر شما چیه؟ از نگاه شما فایدهها یا آسیبهای احتمالی بازگشت به روستا چی میتونه باشه؟ رویکرد درست چیه و چطور میشه آسیبها و تقابلهای احتمالی رو کاهش داد؟
مهاجرت در مجموع یک سری تغییرات رو به جامعه مقصد تحمیل می کنه. من فکر نمی کنم مهاجرت معکوس آسیب خاصی در پی داشته باشه. مسئله ای که نگران کننده ست تقابل فرهنگهاست که کل جوامع مهاجر پذیر سعی در مدیریت اون دارند. وگرنه روستایی نمونده که یک ویلای تفریحی توش نباشه و این بیشتر آسیب زننده ست تا مهاجرت دائم
اول از همه که چقدر خوشحالم از اینکه این بحث اینجا شروع شده.
بعد در تکمیل سوال مطرح شده که خیلی هم سوال مهمیه من فکر میکنم لازمه برای آسیب شناسی مهاجرت معکوس، لااقل توی ذهن خودمون انواع مختلفی ازش رو تعریف کنیم. مثلا برای من مهاجرت معکوس در درجه اول خروج از تهرانه. مقصد همچنان میتونه یک شهر باشه ولی شهری که آسیب روانی و بیولوژیکی کمتری به ساکنانش وارد کنه. توی این مورد شاید تقابل فرهنگی که توحید در کامنت بالا در موردش گفت راحت تر قابل مدیریت باشه.
در وهله بعد که مهاجرت به روستاست هم میتونیم براش درجه های مختلفی تعریف کنیم. مثلا در مورد خودم، من فکر میکنم که قرار نیست من تمام آداب زندگی روستایی رو یاد بگیرم و به خودکفایی کامل برسم، بلکه چیزی که برام مهمه اینه که در قبال بهره مندی از خدمات جامعه ی محلی، بتونم بر اساس. توانمندی های خودم خدمات جدیدی به اون جامعه ارایه کنم. به نظرم بخشی از آسیبی که مهاجرت توریستی (ویلانشینها) به بافتهای محلی میزنه همینه که ساکنان اونها دایم نیستند و برای سکونتشون اهداف بلندمدت و میان مدت تعریف نمیکنند و تنها حاصل حضورشون رونق اقتصادی سوپرمارکتهای نیمه لوکس، قلیان و سیگارفروشیها و املاکی هایی ست که زمینهای اجدادیشان را به حراج می گذارند.
امید جان. اگر کسایی که رویای زندگی در روستا و خارج از شهر رو دارن بیشتر از چیزایی که در ذهنشون میگذره درباره این رویا بنویسن کمک میکنه که ببینیم چه آسیبایی متوجه این رویاست.
من به عنوان یک کسی که عاشق طبیعت هستم و دوست دارم ما هر جا میتونیم بریم و حتی روستا
تنها اسیب انسان به طبیعت ،دخالت در اون هستش و برای این قبل اینکه بریم روستا باید افکار شهر رو بزاریم کنار و به فکر درست کردن روستا با افکار شهر نباشیم و اونجا رو تبدیل به شهر نکنیم ،تنها کار شاقی که میتونیم بکنیم فقط نظم دادن اون هم خیلی خیلی خیلی کم به روستا هستش و یا باغی که داخلش هستیم یا خونه
ما جهان رو داریم به سمت یکپارچگی افکاری میبریم و این خیلی بده ،همه یک مدل ،همه یک لباس ،همه یک کلام
بی نظمی خیلی قشنگه اگه کار طبیعت باشه و انسان دخالت نکنه و کرم نریزه